باجه ی هشت (پایان)
شنیدید میگن شهید با اولین قطره خونی که ازش ریخته میشه تمام گناهانش بخشیده میشه جز حق الناس؟
یا شنیدید که یکی از یاران امام حسین علیه سلام بدهی داشت و امام فرمودن تو برو و قرضت را بده؟..
نمیخوام در مورد حق الناس بحث اخلاقی کنم... حال این ادا اطوارها رو هم ندارم.... آدم اخلاقی ای هم نیستم متاسفانه...
از کل اخلاق در وجود من فقط یک شمع روشن هست و اون اینه که نصیحت شنیدن رو دوست دارم... اما کسی نیست که نصیحتم کنه :)))
چرا همیشه در مورد حق الناس برای ما تنذیری و هشداری صحبت کردن؟
چرا فقط ترسوندنمون؟
چرا اون روی سکه ی حق الناس رو کسی برای ما نگفت؟
مگه نباید هر "لا اله" یک "الا الله" هم داشته باشه؟
نمیدونم چرا نگفتن...
من سوالم چیه؟
چند وقتی برای من سوال بود که چیزی که نسبت بهش مالکیت داریم چیه؟
خیلی چیزا توی این دنیا به من داده شده، اما نسبت به خیلی از این چیزها مالکیت ندارم... فقط امانته...
بهم دادن اما بابتش از من تعهد گرفتن... مشروط و محدود بهم داده شده...
تا حالا فکر کردید چه چیزی خدا بهمون داده اما بابتش هیچ تعهدی نگرفته و گفته هر جوری دلت خواست ازش استفاده کن؟
من خیلی فکر کردم...
یا پیدا نمیکنید... یا اگرم نعمتی پیدا کنید خیلی کمه (به لحاظ کمیتی)
اگر بخوام از تک تک نعماتی حرف بزنم که بهمون داده شده اما بابتش ازمون تعهد گرفته شده و یه جورایی امانت داده شده خیلی مطلب به درازا میکشه...
مستقیم بیام سر چیزی که بیشترین فراوانی رو در زندگی هر کسی داره و مدتیه منو درگیر خودش کرده:
وقت
زمان
فرصت
عمری که در اختیار ما قرار گرفته در واقع یک فرصتی هست که بتونیم در این دنیا برای خودمون ابد سازی بکنیم...
و عمر یعنی چی؟
یعنی همین 24 ساعت تکراری روزانه و شبانه...
همین یک قلم (24 ساعت ناقابل) تمامش تعهده... تمامش امانته...
این تعهد یک روز و دو روز هم نیست... بینش زمان خالی هم وجود نداره...
حتی استراحتش هم بر اساس تعهد هست... چون توی استراحتش هم نمیتونی افراط و تفریط کنی...
کارمند بانک رو یادتونه؟
تعهد داشت... یک ثانیه هم فرصت نداشت که ول بچرخه...
شما در واکنش با کارمند بانک چی گفتین؟
رنج و دشواری... و خوشایندی حاصل از مفید بودن...
رنج و دشواری...
بعضی از بزرگواران که اصلا انگار از این حجم از برای خود نبودن عصبانی هم شده بودن...
و عصبانیت هم داره گاهی اوقات...
بزرگواری گفتن اگر مشغله ای باشه که هدفم باشه یا دوست داشته باشم یا...
بزرگوار: این آغاز ذهن زدگی هست...
مگه برای بنی اسرائیل از بهشت غذا نمی آوردن؟
آخرش نگفتن ما همون عدس و پیاز خودمون رو میخوایم و غذای بهشتی نمیخوایم؟
هدف بهشتی هم برات فرسایشی میشه و لگد میزنی زیرش...
چرا؟
چون هدف بهشتی نیاز به جان بهشتی داره... و جان بهشتی نمیشه مگر اینکه تطهییر بشه...
و تطهییر اتفاق نمی افته مگر با عبور از رنج...
یا بهتر بگم تطهییر اتفاق نمی افته مگر با مواجهه ی هوشمندانه با رنج...
زندگی تمام ما در اون 16 ساعت بیداری مثل کارمند بانکه... هر لحظه کار و تکلیف خودش رو داره...
خب پس من چی؟
کی به خودم برسم؟
جواب من اینه:
خبر داری کجا هستی که بتونی به خودت برسی؟
خبر داری کی هستی؟ که بخوای به خودت برسی؟
راه به خود رسیدن همین تعهدت به وقتی هست که بهت امانت داده شده...
این وقت همون کوه صفا و مروه ی تو هست که باید در این بازه سعی کنی...
یک سعی مستمر...
یک سعی هوشمندانه (این هوشمندانه رو روش فکر کنید)
این سعی مستمر و هوشمندانه ی تو در بستر وقتی که بهت داده میشه، تو رو به خودت میرسونه...
میخوای به خودت برسی دیگه؟
مگه نمیگیم پس کی به خودم برسم؟
راه به خود رسیدن افتادن در این اقیانوس وقت هست که هر لحظه اش تعهده...
انصافا رنجش رو کتمان نکنیم...
نگیم مثلا اگر امام زمان ماموریت مستقیم بدن به من، من دیگه شب و روز نمی شناسم
ببین!!!
بعد من میام میگم تو چقدر درگیر ذهن هستی که اینجوری فکر میکنی...
بعد میگم تو شبیه اون نوجوانی هستی که خیلی فانتزی در مورد ازدواج و عشق و پیوند فکر میکنه...
حق الناس همون ندیده گرفتن تعهداتمون هست... همون خیانت در امانت هست...
که با شهادت هم پاک نمیشه...
چرا اینقدر جرمش سنگینه؟
چون نور بزرگی توش بوده و من روی نور به اون بزرگی رو پوشوندم...
هیچ کس به ما از نور بودن این تعهدات چیزی نگفته... همه فقط گفتن خیلی جیزه...
راستی؟ چقدر کوری لازم دارم تا نور به اون بزرگی رو تبدیل به ظلمت کنم؟!!
چقدر باید مشاعیرم تعطیل شده باشه؟
بهش فکر کردید؟
چی شده که اینقدر تاریک شدم؟!!!
حال این روزهای من اینه
بند به بندش ناله های منه...
و اگر امروز این ناله رو دارم فقط و فقط به خاطر اینه که نسبت به وقتی که روزانه در اختیارم هست بخل رو گذاشتم کنار و صرفا در حد توانم دارم به تعهداتم عمل میکنم...
حالا میرسم به مطلب باجه ی هشت 2...
اگر به تعهدم عمل کنم، خدا منو متوجه یه چیزایی میکنه که درصد مالکیتم توی اون مسائل خیلی بیشتره...
و به دلم میندازه که اون رو هم برای خودش خرج کنم... و این تمام جشن و پایکوبی نظام هستی هست...
تمام عشق اینجا بروز میکنه...