در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

شنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۳۹ ب.ظ

تذکر

از جذابیت های مردانه، عقل مرد هست

مردها اگر پول دار باشند هم خوبه، خوش تیپ باشند هم خوبه...

اما هیچ کدوم به اندازه عاقل بودن مرد، برای مرد جذابیت ماندگار نمیاره...

حالا چطور بفهمیم کی عاقل هست؟!!!

هر کی ریاضیش بهتر بود عاقل تره؟!!

قطعا نه...

هر کی مدال المپیاد شیمی گرفت عاقل تره؟!!

اون عالم هست، الزاما عاقل نیست

پس عاقل رو از کجا تشخیص بدیم؟!!

بریم یه توجه بکنیم به اون فرمایش معصوم ( می‌دونم تو باب عقل کتاب اصول کافی ذکر شده، اما صفحه و جزئیات دیگه اش در خاطرم نیست)

خداوند آدم را بین عقل و حیا و دین، مخیر کرد و آدم عقل را انتخاب کرد و لذا به حیا و دین امر کرد هر جا عقل هست همانجا باشید...

 

این روایت خیلی حرف داره

معناش اینه اگر کسی بی دینی می‌کنه، عقل نداره

اگر کسی بی حیائی می‌کنه عقلش کمه...

یکی از تجلیات حیا، ادب انسان هست...

اگر آدمی دیدید ادب رو رعایت نمیکنه... و حیا نداره

و راحت هر حرف دور از شانی رو مطرح میکنه، بدونید عقلش کمه...

 

و آدمی که عقلش کم باشه، آسیب می‌زند... ازش فاصله بگیرید...

خدایا به ما توفیق بده جزو مردان جذاب باشیم...

مردانی که نور عقلشون، حجابشون هست در مقابل شیاطین...

 

هر جا از مردی بی حیایی دیدید، بدونید اون فقط نر و مذکر هست

مرد نیست

 

والسلام

۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۴ ۲۹ تیر ۰۴ ، ۱۹:۳۹
ن. .ا
شنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۱۸ ق.ظ

اربعین

اربعین داره از راه میرسه

و شروع ماجرای دلهای مومنین...

امسال موانع برای رفتنم زیاده...

اما کششی وجود داره که حتی اگر قرض کنیم، پنج نفری راهی خواهیم شد...

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۴ ، ۰۸:۱۸
ن. .ا
جمعه, ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

الزام روحیه تشکیلاتی

خیلی دلم میخواست در ادامه ی مطلب قبلی اون بحث حجیت نداشتن الهامات شخصی رو باز کنم چون دقیقا رشد شخصی و اجتماعی در حجیت شرعی نداشتن الهامات هست ولو الهامات درستی باشن... یعنی کلا دین دوست ندارم شما یک انسان متصل به غیب داشته باشید که اون دائم با خبرهای غیبیش شما رو مطلع کنه و شما زندگیتون رو مدیریت کنید...



و اما موضوع جدیدم:

من یکی از چالش هام اینه که زیادی مرد هستم و خدا برای تعادلم، همسری رو به من هدیه دادن که زیادی زن هستن...

زیادی مرد بودن یعنی چی؟!!

مثلا من اصلا قدرت اینکه همزمان به چند چیز توجه کنم رو ندارم... مثلا دارم متنی رو در محل کار میخونم... همکارم میاد موضوعی رو میگه انگار داره با دیوار صحبت می‌کنه... اصلا نمی شنوم... طوری که معروف شدم... 

خونه هم همینطوره... یه بچه میاد چیزی میگه، همزمان یه بچه دیگه میاد میخواد حرف بزنه، همزمان همسرم موردی رو بهم یاد آوری می‌کنه که مثلاً وقتش رسیده و حواسم باشه...

فقط یکی رو می‌شنوم... قشنگ همه باید برای کاری که با من دارن تو صف بایستند...

خیلی مرد بودن منظورم این ویژگی های تنظیم کارخونه ی جنس مرد هست

والا مرد تکامل یافته طبق آیات قرآن باید جامع اضداد بشه... که برای من حالا حالا ها راه در پیش هست...

شما فکر کنید یک مرد فیزیولوژیکی بخواد کار تشکیلاتی بکنه...

یا یک زن فیزیولوژیکی بخواد کار تشکیلاتی بکنه... اگر مراقبت نکنه آسیب می‌زند...

و مقصر هم هست...

مثلا جایی صف درست شده... اگر بخواد اقتضا جمع رو ببینه و صغیر و کبیر نکنه، این یک رفتار مردانه فیزیولوژیکی هست... اشکالی هم ندارد... آدمها که از اول عارف بار نمیان... اینجا ها باید رشد کنند...

اما باید ببینه کجا یه پیرمرد مثلاً از کار افتاده ای رو با جوان سرحال در یک کفه ترازو گذاشته، بعدا بره پیش پیرمرد بگه: حاجی منو حلال کن...

 

تمام کار تشکیلاتی به این ایجاد ارتباط هست

نه به اجرای قانون...

ارتباط تو هست که قانون رو به دل افراد نفوذ میده...

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲ ۲۸ تیر ۰۴ ، ۰۷:۳۳
ن. .ا
دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۳۱ ب.ظ

کمبود معنا

شاید حدود دو ماه پیش از کنار روستایی رد میشدیم

کنجکاو شدیم بریم توی روستا... به نظر قشنگ میرسید...

رفتیم... بد هم نبود... تا رسیدیم انتهای روستا... جوی آبی بود و یه فضایی هم درست کرده بودن برای بچه ها تاب و سرسره و الاکلنگ و این چیزا داشت...

بچه ها اصرار کردن که بایستیم تا برن بازی کنن...

ناچار ایستادم...

رفتن... اما من از نگاه مردم اون روستای کوچیک معذب بودم...

شاید کلا 10 یا 15 خانوار زندگی میکردن... اما از نگاههاشون انرژی منفی میگرفتم...

گذشت...

جمعه ای که گذشت همسرم گفت: اون روستا کوچیکه رو یادته؟

خیلی خنک بود... خوبه توی این گرما... بریم اونجا بچه ها بازی کنن...

بازم من مثل همیشه سکوت کردم... گفتم حالا بریم اونطرفا... شاید جای بهتری هم گیر آوردیم...

گفت: نه دیگه... حوصله ندارم دنبال جای جدید بگردیم...

همونجا خوبه...

گفتم: باشه... حالا بریم ببینیم چی میشه...

دلم به رفتن به اونجا نبود...

وسطهای راه گفتم: من از اون روستا حس خوبی نگرفتم... نریم اونجا...

همسر گفت: نمیشه همیشه حسی برخورد کنی که... چشه مگه؟

گفتم: انگار مردم اون روستا خوششون نمیاد غریبه بیاد از امکانات روستاشون استفاده کنه... شایدم چیز دیگه ای باشه... ولی من حس خوبی نگرفتم...

گفت: مگه چه اشکالی داره... خونه شخصی شون که نیست... محیط عمومی هست...

من که حوصله نداشتم از حسم دفاع کنم... گفتم بریم... 

 



رفتیم...

یه خانم خیلی بد حجاب از اهالی همون روستا... سیگار به دست... با چهار یا پنج تا بچه اش اومده بودن توی همون فضای کودکانه...

خانمه با شوهرش رد شدن اما بچه ها اومدن که بازی کنن...

با اونکه نگاه به خانمه نکردم (سیگار به دست بودن و بدحجابی اش، وصفی بود که همسرم کرد) اما حس منفی زیادی گرفتم... حتی همسرم اومد چیزی در مورد اون خانم بهم بگه... گفتم نمیخوام هیچی در موردش بشنوم...

از همسرم جدا شدم و رفتم نزدیک بچه هام... که مراقبشون باشم...

الاکلنگ بازی میکردن...

یه طرف الاکلنگ پسر بزرگ... طرف دیگه پسر کوچک و دخترم...

ناگهان پسر بزرگ به هوای جوی آب ول میکنه الاکلنگ رو و اون دو تا بچه به سرعت از بالا میخورن زمین...

پای پسر کوچکم زیر صندلی الاکلنگ میمونه و ضربه شدیدی میخوره...

با اونکه پیششون بودم اما تا اومدم دستم رو ببرم جلو و نذارم با سرعت بخورن زمین... دستم نرسید...

پسر کوچک از شدت درد... گریه...

سریع سوار ماشین شدیم و روستا رو ترک کردیم...

الان هم پای پسرم توی گچ هست...



پریروز که همسرم گفت خودش میخواد پسرک رو ببره از پاش عکس بگیره... آخرش پرسید:

دلت که چیزی نمیگه؟

من ببرمش؟!!

نمیدونستم بخندم... ناراحت بشم...



این روزها همیشه دلشوره دارم...

و به نظرم به خاطر ضعف ایمانم هست...

به خاطر کم شدن ارتباطم با خدا...

حتی اگر دلشوره ها واقعی باشن... بازم من نباید تعادلم بهم بخوره...

این عدم تعادل مال ضعف ایمان و نداشتن طمانینه ی قلبی هست...

 

برمیگرده به یکی دو مطلب قبلی...

همون مطلب با عنوان "چهله"

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۴ ، ۱۸:۳۱
ن. .ا
يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ۱۲:۱۰ ب.ظ

دو توانمندی لازم برای مفید بودن

ما مردم به عنوان کنش گر اصلی و مهم در دینی کردن جامعه نیاز به دو توانمندی داریم اگر یکی از این دو توانمندی وجود نداشته باشه، نمیشه کار اجتماعی انجام داد.

1_ حوصله و توان و مهارت ارتباط گیری با روحیات مختلف جامعه، ولو برای توضیح واضحات...

2_ قدرت تشخیص در اینکه باید به چه کسی چه مقدار وقت گذاشت...

یکی از این دو توانمندی نباشه نمیشه نتیجه گرفت...

طرف حوصله داره... قدرت ارتباط گیری داره... اما قدرت تشخیص نداره که باید این آقا یا خانم رو فعلا به حال خودش رها کنه... تا وقتش برسه...

اصلا باید حتی به سوالش هم جواب نداد، چون اون دنبال جواب نیست، میخواد شیطنت کنه...

لذا بیخود انرژی صرف میکنه، خروجی هم نمیگیره... ( راه رفتن پنگوئن ها فقط به ذهنم میرسه برای این تصویر)

قدرت تشخیص داره، می‌دونه فلانی الان تشنه یک حقیقتی هست، یا واقعا براش سوال ایجاد شده، میشه گفتگو ایجاد کرد، ولی هنر حرف زدن نداره، تحکمی حرف میزنه، از موضع بالا حرف میزنه... 

خروجی هر دو تا حالت ابتر هست...

خدایا ما رو در این گذرگاه عظیم، انسانهایی مفید قرار بده

مفید بودن خیلی مهم تر از عالم بودنه

مهمتر از نفوذ داشتنه...

مهمتر از محبوب بودنه...

 

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۴ ، ۱۲:۱۰
ن. .ا
شنبه, ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ۱۱:۰۶ ب.ظ

چهله

شاید بد نباشه یه چهل بگیرم برای تمرکز روی منیت هام

در این روزهای طلایی تاریخ...

هر روزش به ماجرا...

عجب معرکه ای هست...

برای اینکه هر کدام ما در طرفی بایستیم که باید.

 

باز هم امام حسین...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۴ ، ۲۳:۰۶
ن. .ا
شنبه, ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۱۸ ب.ظ

چراغی را که ایزد برفروزد

مصاحبه پزشکیان و موضعی که گرفته شد، قلب هر انسان سالمی رو به درد میاره و خوشبینانه ترین تفسیرش اینه که می‌خواسته بین آمریکا و اسرائیل اختلاف بندازه که تازه اگر تحلیلشون این بوده بازم باید خون گریست بابت چنین نگرشی...

 

اما موضوع این مطلب این نیست

نظر من اینه که وقایع پیش رو حتما خیلی قیامت گونه تر از اینه که همچین تفکراتی قدرت مانایی داشته باشند...

پس نظرم اینه که خیلی بابت مشاهده همچنین تفکراتی، رعب به خودتون راه ندیم...

فکر نکنید اینها با این اندیشه ها ما رو در مقابل دشمن ذلیل میکنن...

چراغی را که ایزد برفروزد

هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

 

هشیار باشیم اما خیلی بی گدار به آب نزنیم

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۴ ، ۱۹:۱۸
ن. .ا
پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۱۹ ق.ظ

از رنج شیعه!!!

این حرف من شاید نیاز به چکش کاری داشته باشه

اما اگر بخوام یک چهار نقطه ی شاخص در منحنی رشد جامعه ی شیعه مشخص کنم میگم:

ابن سینا

خواجه نصیر

ملاصدرا

امام خمینی

وقتی از این چهار شخصیت حرف میزنم به این معنا نیست که مثلاً ابن عربی یا علامه طباطبایی یا بقیه بزرگان مهم نیستن...

بلکه شاخصه هایی در این افراد هست که در زمان اونها اون منحنی رشد رو به یک پیچ تاریخی رسوندن...

شاید وقتی بخوام از ملاصدرا بگم منظورم کتاب اسفارش نباشه... منظورم تفسیر قرآنشون نباشه... بلکه خروجی اون معرفتی هست که اسفار رو نوشته...

وقتی ملاصدرا به ساختار و تصمیمات حکومت وقتش انتقاداتی داشت و شیخ بهائی نصیحتش میکرد که تو وسط نعمتی و نمیدونی امنیت شیعه یعنی چی؟!! ( چون خود شیخ بهایی در جبل عامل شاهد مظلومیت شدید شیعه بود...

اما تاریخ گواه میده معرفتی که اسفار و تفسیر قرآن نوشته فقط میفهمید که اگر اختلاف ایران و عثمانی درست مدیریت نشه، از دلش دمل چرکینی مثل اسرائیل قد علم می‌کنه...

درک سیاسی ملاصدرا فوق العاده بود...

اما جرمش این بود که چند قرنی از علمای عصر خودش جلوتر بود...

ابن سینا همینطور...

خواجه نصیر که غوغاست...

امام خمینی که شگفتانه هست...

کاش با نگاهی جدید این بزرگان رو روایت میکردیم...

کاش وقتی در مورد امام خمینی حرف میزدیم، زاویه نگاه مون رو بسط می‌دادیم و فراتر از کتاب عقل و جهل و چهل حدیث و  دیگر کتبشون میرفتیم...

 

کاش اون درک رو می‌فهمیدم...

کاش وقتی از ملا حسینقلی همدانی حرف می‌زدیم فقط در سلوک عرفانی و مقام علمی و کراماتشون متوقف نمی‌شدیم... و از دغدغه ی سید جمال الدین اسدآبادی ( از شاگردان ملا حسینقلی) حرف می‌زدیم که وقتی با اون عارف عظیم الشان ( حکیم جلوه, زمان ناصرالدین شاه) ملاقات میکنه اونقدر روی حکیم جلوه اثر می‌ذاره که حکیم جلوه متحول میشه و در بعضی از رفتارهاش حتی تغییر میده...

 

کاش بدونیم عزمی که رفته بود به سمت کربلا

با کودکان و زنان هم رفته بود...

این تحولات و این رشدها رو نشانه گرفته بود...

والا در هر زمانی همیشه چهار اوتاد هستن که مرتبط هستن با امام زمان و کوه کرامات و مکاشفات هستن...

منتها به حسب وظیفه، بعضی ها کتاب مینویسن و توجه اهل علم رو جلب میکنن و بعضی ها در گمنامی میمونن...

 

شیعه حوادث دید تا به این رشد رسید...

فرض کنید کودکی از طفولیت یتیم شد... با نداری و فقر، بزرگ شد... با تلاش و مشقت به دستاوردهای رسیده...

چقدر قدر داشته هاش رو میدونه؟!!!

شیعه اینطور با یتیمی رشد کرد...

اگر شهادت رو دوست دارید، بدونید شهدا رفتن تا شیعه این رشد رو پیدا کنه...

و هنوز تا رسیدن به مطلوب فاصله داریم...

به نیت شهادت بیاییم تا درکمون رو در مورد هدف شیعه کامل کنیم...

تا کنش گری هامون اون چیزی باشه که امام مون می‌خوان...

بسم الله...

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۰۴ ، ۰۷:۱۹
ن. .ا
سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۳۱ ق.ظ

سهم من از محرم امسال

حدود پنج سال پیش

پسرم ۱.۵ ساله ام دچار تشنج شد و در آغوشم داشت از دستم می‌رفت

در همون حال که در آغوشم بود و آب به سر و صورتش میزدم، متوسل به حضرت زهرا شدم:

خانم جان، ما این فرزند را برای نصرت دین حق آوردیم، نگذارید ارزان از دست ما برود...



شب تاسوعای امسال

در هیئت

همان حال پنج سال پیش رو داشتم

و برای بار اول بود که میخواستم تا کل خانواده پنج نفره ی ما، برای دین هزینه بشیم...



ما افراد برای خودمون نفس و جانی داریم

میریم دنبال معرفت... این نفس رو بشناسیم و بسازیم...

جامعه هم برای خودش نفس و جانی داره...

زمانه هم برای خودش نفس و جانی داره...

سیاست و سیاست مداران، جان جامعه و زمانه رو می سازند...

و مردم به زمانه شان شبیه ترند تا به پدرانشان...

 

علت اینکه باید درک عمیقی از سیاست داشته باشیم اینه...

چون سیاست و سیاست مداران کشور و جهان، خیلی بیشتر از کتاب و منبر و حتی رسانه، روی ما اثر می‌ذارن...

و از انحرافات آموزه های عرفانی در برخی دوره ها و برخی عرفا، همینه

پرداختن به حقیقت نفس... صرفا در حیطه ی شخصی و فردی...

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۰۴ ، ۰۶:۳۱
ن. .ا
دوشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ

هر چه در این راه، نشانت دهند!!

وقتی بخواید از خیال به سمت واقعیت سفر کنید...

تازه شیطان خودش رو بهت نشون میده...

خط و نشون نمی‌کشه برات... بهت التماس می‌کنه...به دست و پات می افته...

شیطان درون...

اما اگر در میدان کهربایی واقعیت قرار بگیریم، التماس های شیطان که خیلی ها رو زمینگیر میکنه، زمین گیرت نخواهد کرد...

 

بین واقعیت و ابدیت ارتباطات مستحکمی هست...

بین خیال زدگی و فنا و فانی بودن و موقت بودن هم ارتباطات مستحکمی هست...

 

اما هم در واقعیت، عشق وجود داره، هم در خیال...

تا همت ما بر کدام تعلق بگیرد!!!

این تفاوت آدمهاست...

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۴ ، ۰۹:۴۶
ن. .ا