در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۵۷ ب.ظ

منابع جدید قدرت در جهان

دوستان من

اول از همه تولد مادرمون رو به همه تبریک میگم، میبینید زیبایی های این روز مادر رو؟!!!

چقدر از فرزندان مادرمون زهرایی شدن امروز... کاش خانواده های شهدای امروز رو میشناختم و میرفتم کنارشون... تسکین میشدم براشون...

بذارید یه مقدار حرفهای درون گفتمانی بزنیم... فرض میکنم همه محرم دینی هستن...



بچه ها حدود پنج شش سال پیش از یک انسانی الهی شنیدم روزی خواهد شد که دیگه نفت منبع قدرت هیچ کشور و حکومتی نخواهد بود...

طلا و انرژی، پشتوانه ی قدرت نخواهد بود...

دیتا و علم هم پشتوانه ی قدرت و حاکمیت نخواهد بود...

روزی که اون روز دور نیست جهان خواهد فهمید، انسان الهی و اولیای خدا منبع قدرت و پشتوانه ی محکم اجتماعی و غرهنگی و اقتصادی و سیاسی هستند در هر حاکمیت و اقلیمی...

دوستان من

یک روز سودای این رو داشتم که با زبان منطق و فلسفه اینها رو اثبات کنم

بالغ تر که شدم شوق داشتم با زبان هنر دست به تبیین و تبلیغ این حرفهای اساسی بزنم...

اما الان مدتی هست که میگم باید با زبان خدا و ایمان به خدا در مسیر تبیین گام برداشت...



دوستان قدرت کشور ما، نفت نیست...

قدرت ما، گاز و انرژی نیست...

قدرت ما منابع طبیعی نیست...

قدرت ما حتی جوانهای ما نیستن...

قدرت ما...

قدرت ما نفوس پاک و الهی ای هستن که در این سرزمین کنش گری میکنن...

این نفوس و تاثیراتشون ، شدیییدا حسادت برانگیز هستن...

چقدر شدید؟؟

ببینید یک سیاست مدار هیچ وقت نباید هیجانی بشه

هیچ وقت نباید شتاب زده عمل کنه...

خیلی باید خویشتن دار باشه...

چه سیاست مدار الهی باشه، چه سیاست مداری خبیث...

خبیث تر از انگلیس ما سیاست نداریم...

ببینید تاثیر نفوس انساهای قدسی چقدر رشک برانگیز و حسادت برانگیزه که میان در ملا عام میکشن...

نمی تونن محبوبت نفوس الهی رو تحمل کنن...

نمی تونن بابت قدرتی که این نفوس دارن ایجاد میکنن خویشتن داری کنن...

دست پاچه میشن...

این عملیاتها یعنی دست پاچگی سیاسی...

یعنی تحمل و خویشتن داریشون تمومه...

یعنی نمی تونن ببینن ما اون هسته ی قدرت رو داریم... اما اونها تصورش رو هم نمی تونن بکنن...

سیاست مدارای اونا میفهمن قدرت ما چیه...

قدرت ما...

بیایید فکر کنید که چرا این نفوس منبع قدرت یک حاکمیت هستن...

من بازم در موردش مینویسم...

بدبختی اونا اینه که ما مثل حاج قاسم کم نداریم...

اولیا الله ی مثل حاج قاسم زیادن...

ما باید چطور این منابع قدرتمون رو تبیین کنیم؟

سوال آخرم خیلی مهمه...

بهش فکر کنید

من دوباره می نویسم

 

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۲ ، ۱۹:۵۷
ن. .ا
دوشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۲، ۰۵:۳۹ ب.ظ

راه حق یا اهل حق؟

یکی از ملاک هام برای تشخیص انسانهای بزرگ اینه:

با وجود اینکه قدرت جذب بالایی دارن اما به شدت و خیییلی محسوس تلاش میکنن که اول جذب راه حق بشی نه جذب خودِ این انسان بزرگ...

چون فقط وقتی شما هم جذب راه بشید و اهل راه بشید قابل اعتماد میشید...

اما اگر جذب خودِ شخص بشید و خیلی دغدغه ی راه حق پیدا نکنید و بابت راه ،مو سفید نکنید... در مثبت ترین حالتش شما یک شخص ضعیفی هستید که نمیشه روی قدرت شما حساب کرد و یه آویزون بی خطر هستین...

البته در مثبت ترین حالتش هااا... 

آویزون بی خطر...

 

وادی جذب راه حق شدن، با وادی صرفا جذب اشخاص شدن زمین تا آسمون فرق داره...

کسی که جذب راه حق میشه اتفاقا خیلی اهل حق رو هم دوست داره... اما خیلی وادی دوست داشتنش متفاوته...

 

حلال ترین حالت دوست داشتن شخص رو مثال بزنم:

خانم شهید چمران...

خیلی چمران رو دوست داشت...

بد بود؟

نه... خیلی هم عالی بود...

اما این سلوک در چمران بود... در متعالی ترین حالتش شناختن خدای چمران بود...

خدای غاده چه خدایی بود؟!!

شاید اعلاترین مثالی که میشه برای این مکتب ولایت مداری پیدا کرد حضرت زینب سلام الله و امام حسین علیه سلام  هستن

حضرت زینب در اوج معرفت و علاقه نسبت به امامِ خودشون...

وقتی از امامشون در ظاهر جدا میشن، مکتب ساز میشن...

چرا؟

چون راه رو خوب میشناسن...

و امام حسین پشتشون به حضرت زینب گرم بود که تا سه ساله اش رو هم فدای راه کردن...

 

قوی ترین ولایت مداران کسانی هستن که حتی وقتی امامشون (امام سجاد) در حال قبض شدید قرار میگیرن از دیدن پیکر مطهر شهدا... به سمت امامشون میرن و افق های بهجت آور و بسط آور رو برای امام ترسیم میکنن...

 

کسی که راه رو میشناسه همینقدر قابل اطمینان و قابل اتکا میشه برای ولایت...

بیایید در شب ولادت حضرت زهرا برای همدیگه این دعا رو بکنیم... اهل تشخیص راه بشیم

دعا کنیم که راه حق رو بشناسیم... کسی که راه حق رو بشناسه اهلش رو هم میشناسه...

و کسی که راه حق رو میشناسه یه سرباز کاملا قدرتمند برای ولایت هست...

 

خدایا میشه ما هم بهره ای از این معرفت داشته باشیم؟

من که هر چی نگاه به خودم میکنم تا الان دریغ از یک اثر خوب

دریغ از یک جذب خوب برای راه...

خودم هم که فشل...

 

مادر جان

خودتون میدونید طلب سالهای متمادی من همین بوده...

سربازی قابل اتکاء باشم...

بدرد بخورم...

هزینه نداشته باشم...

برام دعا کنید بچه ها

۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۲ ، ۱۷:۳۹
ن. .ا
دوشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۲، ۰۲:۲۴ ق.ظ

عاااشقتم

امین پسر خیلی جلالی ای هست... سکوتش زیاده البته اهل شوخی هم هست اما از اوناست که وقتی جدی میشه انگار میخواد بزندت...

 

جزو نفرات اصلی هیئت مون هست و همیشه داره گوشه ای از کار رو انجام میده و اعتماد بنفس بالایی هم داره... کلا هم میاندار هیئت هست...

 

توی سالهای اول، امین توی مباحثات هم خیلی حرف نمیزد و بیشتر شنونده بود... اما توی این سالهای اخیر بیشتر کارهای اجرایی هیئت رو دوشش هست و هیئت ما هم درسته بچه هاش اکثرا شناخت فلسفی عرفانی بالایی دارن اما خیلی سیاسی هست... دو آتیشه...

 

سال قبل امین پیشم نشسته بود و یه لحظه بهم گفت : امام زمان دوست داره چکار کنیم براش؟

من از سوالش جا خوردم... جوابی نداشتم... راستش انتظار سوالش رو هم نداشتم

فقط لبخند زدم بهش... 

امسال توی یکی از شبای هیئت که با هم روبرو شدیم، دست روی شونه ام گذاشت و با نگاهی آکنده از محبت و خواهش، بهم گفت:

عااااشقتم...

از همون سال قبل حس کردم امین که یک خشونت و صفر و صدی اذیت کننده ای توی دیدگاهش بود... داره آدم دوست داشتنی تری میشه...

 

امسال هم فقط همین برخورد رو باهاش داشتم...

نمیدونم این وب و نوشته هاش میمونن یا نه، اما اینجا نوشتم که بگم بعد ها با امین بیشتر رفیق خواهم شد و سر و کارمون با هم خیلی بیشتر میشه...

 

این خط اینم نشون...

امین جان ان شاالله عاقبتت ختم به شهادت میشه... 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۲ ، ۰۲:۲۴
ن. .ا
جمعه, ۸ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۱۵ ب.ظ

از خوبی های تو_ ۳

شنیدید که میگن ما هم اگر معصوم بودیم گناه نمیکردیم؟!!

همیشه وقتی اینو میگن یاد این این فرمایش آقا رسول الله می افتم که فرمودن: هیچ پیغمبری به اندازه ی من اذیت نشد. بعد تصور میکنم رنج هایی که حضرت نوح کشیدن و دیگر انبیا... و اینکه هیچ کدومشون به اندازه پیامبر ما اذیت نشدن...

بعد با خودم میگم اینها که به صرف اینکه معصوم نبودن توجیه میکنن گناهان خودشون رو، آیا تا حالا از زاویه رنج و آزار و اذیت توسط خلق الله هم به صاحب عصمت نگاه کردن؟!!

آیا حاضرن چنین رنجی رو تحمل کنن؟

اگر آری... بسم الله

راه بر احدی بسته نیست...

چطور؟!!!

مگه نفرمودن علمای امت من افضل از انبیای بنی اسرائیل هستن؟!!

هر چقدر اهل مسیر باشی بهت میدن... 

وقتی میاد پا توی راه میذاره، میبینه هیجانی بیش نبود

پا پس میکشه...



من اگر از خوبی های همسرم مینویسم، قصدم به رخ کشیدن ایشان نیست، قصدم شوآف خوشبختی هم نیست، چه بسا خیلی از خانمهای این محیط محاسنی دارن که همسر من ندارن، چه بسا خوشبختی هایی دارن که ما نداریم...

چه بسا ایراداتی دارن همسر من که شماها ندارید و چه بسا خلا هایی داره زندگی ما که در زندگی شما نیست...

هدف من از این نوشتن تفکر کردن مخاطبم هست...نه خدای ناکرده مقایسه کردن زندگی خودشون با زندگی من... لعنت به شیطان که هر جا نوری باشه بیشتر تقلا میکنه تا ظلمت افزایی کنه...

بعضی چیزها گنج هست، نظام تکوین گنج ها رو مخفی میکنه مثل اون روایت که غرمودن خدا استجابت خودش رو در دعاها پنهان کرده یا خشنودی خودش رو در طاعتها پنهان کرده یا فرمودن اولیای خودش رو در بین مردم پنهان کرده...‌

و چون مخفی هستن همه فکر میکنیم ارزش در چیزهای دیگری هست... و چه بسا اون گنج رو داریم اما حراجش میکنیم، یا نداریم اما در کسبش هم حریص نمیشیم...

من به قدر وسع و بیان الکن خودم خواستم از ماهیت گنج بودن بعضی صفات رونمایی کنم و قدری وسوسه کنم مخاطبانم رو برای بدست آوردن یا حفظ کردن اون گنج ها



خب من سالهاست شرایطی دارم که نمی تونم خیلی روی زمان برگشتم از کار، ساعت دقیقی مشخص کنم، مثلا وقتی مشتری میاد دیگه نمی تونیم بهش بگیم برو فردا بیا، الان ساعت کاری ما تموم شد.

اگه بگیم اونم میگه چشم و میره کارخونه بغلی خریدش رو میکنه و میره...

لذاست خیلی اوقات نمیشه زمان دقیقی مشخص کرد...

اما خب منم از اون طرف زندگی شخصی دارم، خانمم برای خودش دهها جور برنامه و فعالیت و کلاس داره یا بچه ها کلاسهایی دارن که باید ببریمشون...

 

خانمم سالهاست داره میبینه من زمان برگشتم از کار تکلیفی نداره، اما وقتی جایی قراری رو گذاشته مثلا ساعت ۶.۳۰

بهم میگه من ۶.۳۰ قرار دارم تو باید ۶.۱۰ دقیقه خونه باشی که من به قرارم برسم،

نهایتا میگه تو ساعت ده دقیفبه به شش حرکت کن که ۶.۱۰ دقیقه خونه باشی...

میگم چشم، ان شاالله میرسونم

خیلی که استرس داشته باشه میگه تو رو خدا دیر نکنیا..‌ خیلی مهمه...

میگم چشم...

تا حالا به اندازه موهای سرم نتونستم سر وقتی که گفت برسم خونه و برنامه هاش یا کنسل شد یا دیر رسید و ...

اما تو تمام این سالها نتونست خودش رو قانع کنه که  وقتی ۶.۳۰ قرار داره بهم بگه ساعت ۵.۳۰ خونه باش والا من به قرارم نمیرسم...

میدونید چرا اینجوری نمیگه؟

دو علت داره:

اولین علتش اینه که میگه دروغه و قصد نداره اینجوری منو مدیریت کنه تا به قرارش برسه...

دومین دلیلشم اینه: میگه میخوام تا جایی که زمان داری به کارات برسی استرس نرسوندن کارات رو نداشته باشی...

 

من دیگه لازمه ادامه بدم؟!!!

حتی ایشون وقتی میبینن من دیرکردم و برنامه شون بهم ریخت ازم شاکی میشن و میگن چرا با من این کار رو‌ میکنی، مگه من حق ندارم به برنامه هام برسم؟!!

و من هیچ جوابی ندارم

اما بازم دفعه بعد کاملا دقیق زمان میدن و ملاحظه مسائل کاری منو میکنن...

بعد این همه سال بدقولی دیدن از من، بازم روی اصولشون هستن...

این چه پیامی داره؟

ایشون چه صفتی دارن؟

تاثیر این صفت روحی روی زندگیمون چیه؟!

 

آیا ایشون نمی تونستن بگن چون همسر من سرش شلوغه و کارش قابل پیش بینی نیست، پس من بیام یه ساعت زمان رو جلوتر بگم که وقتی دیر هم کردن بازم برنامه من بهم نخوره؟

من فقط دارم شرح میدم که بدونید برای روشن نگه داشتن یه نور در زندگیمون چقدر دارن مقاومت میکنن... چقدر دارن رنج و اذیت تحمل میکنن...

چقدر اهل مقاومت روی خوبیهاتون بودید، 

چقدر اهل مقاومت رو خوبیهامون بودیم؟

 

 

 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۳ ۰۸ دی ۰۲ ، ۱۹:۱۵
ن. .ا
چهارشنبه, ۶ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۴۰ ق.ظ

از خوبی های تو _۲

با اینکه ده دوازده ساله که دور از خانواده هستیم و خیلی اوقات خانمم دلش برای خانواده اش تنگ میشه، اما تا حالا دو یا سه بار توی تمام این سالها حاضر شده بدون من چند روزی پیش خانواده اش بمونه...

اون چند باری هم که مونده واقعا براش فرسایشی بوده...

شاید یه عده بگن من خیلی خوبم که خانمم دوست داره پیش من باشه، اما واقعا اینطور نیست، واقعیت اینه که ما به اندازه کافی اختلاف دیدگاه داریم که گاهی سر این اختلافات و بحث هایی که میشه، اوقاتمون هم تلخ میشه...

شاید بگن همسر من استقلال کافی نداره و برای همین دوست داره به من وصل باشه دائم، اینم نیست و همسر من اتفاقا گاهی استقلال زیادش از عرف های خیلی رایج اجتماع موجب میشه خودم احساس کنم همراهی من با ایشون با این حد استقلال داشتن نسبت به عادات مردم قدری سخته و گاهی حتی با وجود اینکه میدونم حق با ایشونه از همراهی کردن با ایشون خسته میشم

چون اون حد از استقلال ایشون ویژگی راسخ وجودشونه اما برای من در حد اقناع نظری هست... لذا کم میارم...

خانمی که خیلی از عرف های رایج اجتماع، چون حق نیستن، براش وزنی ندارن، و باهاشون مقابله میکنه، نمی تونه از شوهرش دور باشه... حتی یه روز...

همین...

این ویژگی بخش اعظمش به خاطر بعضی صفات راسخ در نفسشون هست...

و من از اینکه با زنی زندگی میکنم که این صفت در وجودش راسخ شده، سجده شکر به پیشگاه حق به جا میارم چون در حد بضاعت فهم خودم میدونم این ملکه وجودی، چه ثمراتی داره برای من و خانواده ام...

فتامل

۱۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۲ ، ۰۹:۴۰
ن. .ا
شنبه, ۲ دی ۱۴۰۲، ۰۸:۳۶ ب.ظ

دوست خوب کیه؟

دوست خوب اونی نیست که درکتون میکنه...

حتی دوست خوب اونی نیست که با شما دغدغه های مشترک داره...

دوست خوب اونی نیست که پای درد و دلتون بشینه...

البته میتونه تمام این ویژگی ها رو داشته باشه ها...

اما در اصل دوست خوب اونیه که وقتی باهاش معاشرت میکنین، خیییلی معنوی تر میشین... شیطان ازتون فاصله میگیره... احساس قدرت واقعی میکنید... غم از دلتون میره...

 

میخواستم بپرسم دوست خوب نمیخواید؟!

بعد دیدم سوال خوبی نیست... کیه که نخواد؟!!!

میپرسم:

نمی خواید دوست خوب کسی بشید؟!!!

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۲ ، ۲۰:۳۶
ن. .ا
پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۹ ق.ظ

از خوبی های تو_۱

مدتی بود توی ذهنم میپروروندم چجوری از خوبی های همسرم بنویسم که حق مطلب درست ادا بشه

خب من وقتی بعد از ۱۲ سال زندگی با همسرم و بعد سه بار پدر شدن میخوام از خوبی های ایشون بنویسم، بنا ندارم خوبی های متعارف رو مطرح کنم، اصلا خیلی از خوبی های متعارف برای من حسن محسوب نمیشن...

مثلا در فرهنگ عامه ما مدرک دانشگاهی و اداب معاشرت عامه پسند و دهها مسایل اعتباری میشه ملاک خوبی، اما حقیقتا برای من وزنی ندارن...


یکی از ویژگی های همسرم که من دوستش دارم و بهم حس امنیت میده اینه که وقتی از سرکار میام خونه، مسائلی از کارای خونه که به عهده منه و باید انجام بدم، مثل کمک به انجام بعضی از تکالیف پسرم... یا مدیریت بعضی کارای دیگه که باید برای اون کوچیک ترها انجام بدم، یا گاها خریدی اگر داریم یا گاها کمک در کار آشپزخونه یا.‌..

قبل از اینکه بخواد بهم بابت کارام یاد آوری کنه یا حتی بگه بیا بشین یه گپی بزنیم ( این از اون چیزایی هست که بنظرم جزو لذات زندگی هر زنی باشه و البته مردا)

 

میگه: نمازت رو خوندی؟

اگر بگم نه هنوز

میگه برو اول نمازت رو بخون بعد بیا چای بخوریم

برو اول نماز بخون بعد برو سراغ فلان کار...

یا حتی وقتی سرکارم هستم میگه نمازت رو بخون بعد بیا خونه، میخوایم بریم بیرون...

 

نمیدونید چقدر این اهتمامش رو دوست دارم!!!... و هیچ وقت هم بهش نگفتم...

اینکه برای نماز خوندن من اینقدر توجه داره...

یعنی عشقه این فرشته...



ادامه دارد

۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۲ ، ۱۰:۴۹
ن. .ا
چهارشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۱۴ ب.ظ

التماس دعا

راستش خیلی ها که بهم میگن التماس دعا...

یا برامون دعا کن..

من نمیگم محتاجیم به دعا... 

خب بله... همه محتاج دعا هستیم... اما چه ربطی داره به التماس دعا داشتن طرف مقابلت؟

 

مثلا طرف میگه من آب میخوام

چه جوابی باید بدیم؟

باید بگیم الان میرم برات آب میارم...

بعد به جای آب آوردن بگیم من بیشتر از تو آب میخوام...

 

طرف رو مسخره میکنی؟

به قول کاشانی ها چرا سوخته میکَنی (چرا ناله میکُنی)

 

اکثرا در پاسخ به التماس دعا گفتن دیگران، میگم چشم... برات دعا میکنم...

 

خب این عجب نیست؟... غرور نیست؟

نه... من نیاز دارم برای شما دعا کنم... چون بیشترین خیر این دعا به من میرسه نه شما...

گربه که در راه خدا موش نمیگیره...

من باید از خدام هم باشه وقتی بهم میگن برامون دعا کن...

 

راستش یکی دوبار استاد هم بهم گفت برام دعا کن

گفتم: چشم حاج خانم... حتما دعا میکنم...

 

تعارف که نداریم...

کسی نمیخواد من براش دعا کنم؟

۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۲ ، ۲۱:۱۴
ن. .ا
دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۲۴ ب.ظ

نصیحت ن. .ا

اگر هنوز میتونید عاشق دیگران بشید:

یا خیلی سالمید

یا خیلی ساده اید

 

هر کدومش باشین خوبه... 

مراقب باشید از دستش ندین.

باورتون میشه خیلیا هستن نمیتونن عاشق بشن؟!!!

 

هستن... زبادم هستن...

راستی سلامت یا سادگی تون رو ممکنه با اسراف کردن حس عاشقی تونم از دست بدیدا...

مراقبت کنید...

 

۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۲ ، ۲۳:۲۴
ن. .ا
جمعه, ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ۰۴:۵۵ ب.ظ

رسانه ی خدا

خدا یه رسانه بیشتر نداره

و اون تجلی و بروز ایمان توسط بنده اش هست...

بیشترین تاثیرگذاری رو داره این رسانه...

 

حالا بخوام از اشتراکات لفظی فراتر برم باید بگم کدوم مومنین هستن که رسانه ی خدا هستن؟

و رسانه برای خدا خیلی مهمه...

کدوم مومنین؟

همونی که فرمودن:

خدا اولیای خودش رو در بین مردم پنهان کرده تا مردم به همه احترام بذارن، تا مبادا که یکی از این مردم از اولیا باشه و شما ندانید...

 

توی خوب عصری هستیم

عصر رسانه..

در این عصر هیچ مقابله ای با رسانه ی شیطان نیست جز تجلی و بروز ایمان

ان الذین آمنوا، آمنوا

 

 

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۲ ، ۱۶:۵۵
ن. .ا