در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۱:۲۱ ق.ظ

در اتمام حجت، احتیاط کنیم

تو وضعیت واتساپم نوشتم:

انسانهایی که برای خدا کاری انجام میدهند، آزاده و رها هستند

انسانهایی که برای منافع دنیا کاری انجام میدهند، نیازمند و معذور هستند

اما انسان ه‍ای که برای خوش آمد اهل دنیا کاری انجام میدهند، مستعمره هستند.

و وای از گروه سوم چون خسران زده ترین و ناراضی ترین گروه در بین مردم این گروه هستند.

 

تقریبا بیشترین تاییدی بود که در بین وضعیتهای واتساپم گرفتم، مخاطبانی واتساپم مثل وبلاگم نیستن که غالبا مذهبی باشند... اونها غالبا تاجر و بازاری و کاسب هستن... 



داشتم فکر میکردم چقدر مهمه بلد باشیم ارتباط بگیریم با طیف های مختلف مردم...

با زبان خودشون باهاشون حرف بزنیم...

متن بالا یه متن مذهبی بود ولی ادبیاتش خیلی دینی نبود.‌‌

مثلاً من در یک خط تقوا رو تعریف کردم

در یک خط اهل دنیا رو

و در یک خط نفاق رو...

اگر می‌نوشتم تقوا داشته باشید و از نفاق دوری کنید همینقدر حرفم رو میفهمیدن؟!!!

و البته نکته ی دوم:

هیچ وقت برای هیچ کس، فهمیدن دلیل محکمی برای عمل کردن نخواهد بود...

اما فهمیدن حتما اتمام حجت خواهد بود...

و یکی از نشانه های خامی انسانها اینه که اصرار دارن به هر طریقی حجت تمام کنن... هر وقت چنین آدمایی دیدید سعی کنید فاصله بگیرید... اتمام حجت موضوع خیلی مهمی هست... سعی کنید به راحتی بر کسی حجت رو تمام نکنید...



راستی برای اینکه اینجا ثبت بشه می‌نویسم:

یکی از انسانهای مورد علاقه ام در عالم سیاست و نظامی دریادار سیاری هست.

شاید توی نظامی ها که متاخر تر هستن، بعد از حاج قاسم، ایشون محبوب ترین چهره ای هستن که دوست دارم بیشتر بشناسمش.

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۲۱
ن. .ا
شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۴۹ ق.ظ

و خدایی که جبار است

خیلی توی بازار مرسوم شده که مثلاً اگر پولی رو از کسی قرض کردی و دیرتر از موعد تحویلش بدی، دیرکردش رو هم ازت میگیرن...

بدون روتوش، همون ربا هست ولی نقل مجلس هست و غالبا تو بازار مرسومه...

 

بعضاً تو محاوراتشون میگن، برات جبرانش کردم، یا میگن برامون جبران کن...

این جبران کردن، همون پرداخت کردن ضرر این چند وقته هست... که خب البته این مدلش حرامه واقعا...

البته سازوکار دینی هم داره این جبران کردن که الان محل بحث نیست.



ما هم یه وقتایی تو زندگیمون آسیبهایی میبینیم... شاید خودمون هم در اون آسیب نقشی نداشتیم... اما آسیب دیدیم...

این آسیبها رو خدا می‌تونه جبران کنه... و وقتی خدا جبران کنه دیرکردش رو هم با درصدی بالا پرداخت می‌کنه...

فقط باید زمینی که توش بازی میکنیم رو بشناسیم... خودمون رو نبازیم... ابتکار عمل از دستمون خارج نشه... تمام اتفاقهای خوب در حرکت می افته... در سکون و در رکود، رویشی نیست...

 

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۶:۴۹
ن. .ا
يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۰۶ ق.ظ

مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشه

چقدر این ضرب المثلی که توی عنوان نوشتم قرآنی و عرفانی هست...

چقدر میزان و معیار توش نهفته شده...

چقدر حِکمی هست...



موضوع بحث در این ضرب المثل نسبت بین ایمان و تجربه هست...

یعنی کسی که تجربه ها براش چراغ راه نمیشن و موجب هدایت و بصیرتش نمیشن، اهل ایمان نیست...

امیرالمومنین که با صراحت بیشتری مطرح کردن که هر کسی "تجربه" رو زیر پا بذاره "شقی" هست...

پس اون مومن نبودن، میتونه به معنای شقاوت هم باشه...



براتون سوال نیست که چرا "تجربه" اینقدر سنگ محک مهمی هست؟!!

و درس نگرفتن از تجربه نشانه شقاوت و خارج بودن از دایره ایمان هست؟!!

 

تجربه چه خمیر مایه ای داره که زیرپا گذاشتن اون نشانه ی شقاوت هست؟

 

راستی اصلا شقاوت یعنی چی؟

یکی از معنای شقی بودن سخت و خشک و جمود غیر قابل انعطاف بودن هست...

انسان شقی سخت فهمی داره... خشک فهمی داره... لطافت نداره...

 

یک انسان شقی مثال بزنم:

عمروعاص

این ملعون اونقدر زیرکی داشت که توی پر استرس ترین شرایط جنگی که لحظه ی فرارسیدن مرگش بود و امیرالمومنین اسدالله با ذوالفقار و اون همه هیمنه به سمتش حمله ور شد تا به درک واصلش کنه، بلافاصله راه نجات از مرگ رو میفهمه و خودش رو عریان میکنه در ملاعام...

 

اما همین انسان زیرک، سخت فهمه... خشک مغزه... لطافت در درک نداره...

پس شقاوت به قوه ی واهمه (دستگاه تفکر در جزئیات) ارتباط مستقیم نداره...

شقاوت به قوه ی عاقله... به قلب... به روح برمیگرده...

 

پس کسی که از تجربه درس نگیره، قلبش قسی شده...

و امان از برعکس همین جمله ی بالا:

 

کسی که قلبش سخت شده باشه، تجربه هم به دادش نمیرسه

یه سوال بپرسم؟! :

 

بچه ها اگر قلب کسی رو با استناد به تجارب نتونید با موضوع حقی همراه کنید دیگه چه راهی برای هدایتش باقی میمونه؟!!!

تجربه ی خودش رو بهش یادآور میشی... دوباره همون مسیر اشتباه رو میره...

در مورد این انسان چی میگید؟!!

قرآن نظرش اینه : فی قلوبهم مرض

 

اگر کسی با تجربه، هدایت نشه... مستحق لعن میشه...

نه اینکه از در رحمت حق دور بندازنش... خودش از رحمت حق فاصله میگیره... 

شخصی رو فرض کنید که دچار بی اعتمادی مفرط شده باشه... به انسانها...

بعد شما مثلا به خاطر پدر شریفی که داشته، دلتون به حالش بسوزه... هی میخواید برید به سمتش که این جور در حق خودش ظلم نکنه... اما اون شخص با جدیت شما رو پس میزنه... حتی از شما متنفر میشه...

 

این مرض در قلبش رسوخ کرده...

حالا چرا تجربه ملاک مهمی برای محک زدن ایمان و شقاوت انسانهاست؟

چون تجربه عمیق ترین، و ملموس ترین ، و شفاف ترین سیستم و سازوکار حق متعال برای اتمام حجت هست...



توی وبلاگ خانم صحبت جانانه یک تمثیلی رو خوندم که فوق العاده بود... واقعا ناب بود

فرموده بودن یه نوزاد نهایتا تا دو سال باید شیر بخوره... اگر از شیر نگیرنش، اون شیر بعد دو سال دیگه حتی براش مفید هم نیست... و مادر هم بعد از اون دو سال دیگه تکلیفی نداره بابت شیر دادنش...

 

دوستان من، فهمیدن ما، موضوع کمی نیست... موضوع کوچکی نیست...

هر فهم درستی که در انسان شکل بگیره، و اون فهم درست پله و مبنا قرار نگیره برای فهم های عمیق تر، در واقع پس زدن حق متعال هست...

چطور باید فهم های صادق مون رو پله قرار بدیم؟

با التزام به اون فهم... با عزیز دانستن اون فهم...

 

میدونید اگر فهم های ما عزیز دانسته نشه چه اتفاقی براش می افته؟

همون فهم ها موجب سردرگمی و وسواس ما میشن.

اصلا مگه وسواس چی هست؟

جنگ فهم های جزئی ما با همدیگه

غیر از اینه؟!!

 

مگه تردید چی هست؟!!

جنگ فهم های جزئی ما با همدیگه...

 

ببینید چقدر شبیه اون شیر خوردن کودک شد... بعد از دو سال از شیر گرفته نشد، حالا همون شیر تبدیل شده به دشمنش...

فهم های درست ما، اگر بهش عمل نشه تبدیل میشن به دشمن های ما... همون فهم ها موجب عذاب ما میشن... موجب سقوط ما میشن...



خانم الف نمیدونم یادتون هست یا نه... اما در مورد بستری که خدا ایجاد میکنه حرفی زدیم...

اون بستر، همین تجاربی هست که خدا ما رو در معرضش قرار میده...

 



نمیدونم فقط من اینطورم یا همه همین حس رو دارن...

حس میکنم در یک دوره مهمی از زمان و مکان قرار داریم...

و بیش از هر زمانی به طهارت نیاز داریم...

طهارت برای دریافت فهم های صادق... برای الهامات هدایت گر...

دعا کنیم برای همدیگه...

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۹:۰۶
ن. .ا
شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۴، ۰۱:۴۸ ق.ظ

مدرسه دولتی

سه سال پیش خودش این مدرسه با رویکرد قرآنی و انصافا با معلمان خوب رو بهم معرفی کرد

پرسید از مدرسه پسرت راضی هستی؟

گفتم دیگه نه... سال بعد هر دو بچه ام رو میفرستم دولتی!!

با خنده گفت: پولش رو میخوای جای دیگه سرمایه گذاری کنی لابد!!!

 

گفتم: مسئله پولش نیست... توی این سه سال هی رفاه مدرسه بیشتر شد، توی کلاس ها و راهرو ها پالاز موکت گذاشتن...

توی حیاط چمن مصنوعی...

میترسم سال بعد شیر آب هاشون هم مجهز به چشم الکترونیکی بشن...

همین طوری زندگی شهری یه سری از سختی های عادی رو نداره... بعد اگر مدارس هم اینطوری پیش برن، از این بچه ها چیزی باقی نمیمونه...

دوست دارم برن تو مدرسه ای که بعضی شیر آب هاش خرابه...

تعداد دانش آموزا بیش از ظرفیت هست... تعداد سرویس بهداشتی هاش به اندازه کافی نیست...

 

دنبال همچین مدرسه ای هستم... پیدا کردی خبرم بده

 

میگه از پیشرفت بچه هات راضی نبودی؟

گفتم اصلا پیشرفتشون انقدرا که برای بعضی والدین مهمه برای من مهم نیست...

کج بار نیومدنشون برام دغدغه هست...

خیلی بده یکی مبنای آموزشش نکات قرآنی باشه اما کج بار بیاد... رفاه زده بشه... میترسم بچه هام مرعوب ظالمین عصر خودشون بشن...

نمیدونم چرا به جای اردو بردن به خانه های تاریخی و باغ پرندگان و مجموعه های فرهنگی، کوه نمیبرنشون...

 



 

بچه ها چقدر ساختن حکومت اسلامی سخت هست...

و چقدر نیاز به یک نفس قدسی داره!!!

مگه مردم به این سادگی تکون میخورن؟!!!

مگه مسئولین به این سادگی تکون میخورن؟!!

۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۴۸
ن. .ا
شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۴، ۰۲:۲۱ ق.ظ

و این نخواهد ماند...

امشب از مرور خبرهای غزه، حالم بدجوری پریشان شد...

یک دلشوره ی عجیبی!!!

بچه های خودم و پناهده بودنشون به پدرو  مادر رو میدیدم یاد بچه های غزه می افتادم...

با خانمم حرف میزدم، یاد زنهای غزه می افتادم...

همسر گفت امشب زود خاموشی بزنیم بچه ها باید صبح برای مدرسه بیدار بشن...

خاموشی زدیم اما مگه من خوابم میبره...

تا همین الان نشسته ام...

حس مادر یا پدری رو دارم که بچه اش توی اتاق جراحی هست... یک عمل جراحی سخت...

و منتظره درب اتاق عمل باز بشه و دکتر بیاد بیرون ببینه بچه اش در چه حاله...



اومدم اینجا چیزی بنویسم بلکه کمی تخلیه بشم... یکی دو تا پیام منتقلم کرد به یکی دو تا وبلاگ و خواندن دو سه تا مطلب از وبلاگهایی که برای اولین بار باهاشون روبرو میشدم...

 

چقدر اون آدمها پریشان بودن... یعنی اصلا توی وادی های دیگه ای بودن و خیلی هوای نوشته هاشون بهم انرژی منفی داد...

حالم مشوش منو با انرژی منفی حاصل از نوشته های کج یکی دو تا نویسنده از بیان بدتر شد...



اینجور مواقع هست که کمبود ایمان رو در خودم حس میکنم...

وقتی رهبری در نماز عید فطر هی میگفتن  "اما آن روی دیگر ماه رمضان " کشتار کودکان بی پناه بود...

"اما آن روی دیگر رمضان" جنایت بود...

شاید تمام شبهای رهبری مانند امشب من با خون دل سر شد...

امروز که سخنرانی رئیس انصار الله رو گوش میدادم یک جمله اش خیلی طنین انداز بود:

خطاب به کشورهای عربی میگفت: شما روز قیامت جواب خدا را چگونه خواهید داد؟!!!

اون غمی که در نماز عید فطر در اون جملات رهبری حس میکردم، در کلام رئیس انصار الله هم موج میزد...

غمی که امشب دچارم کرد و گریبان منو گرفت...

و تا همین الان نتونستم بخوابم...



مردم غزه حدود 20 ماهه که طعم امنیت رو نمی چشن...

و من بارها به همسرم گفتم، این حس ناامنی رو تمام کشورهای جهان خواهند چشید... حتی ایران...

الزاما نباید جنگ بشه تا حس ناامنی کنن...

اون حس به سراغ مردم خواهد آمد...

تمام مردم دنیا...

و مردم ایران...

 

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۴ ، ۰۲:۲۱
ن. .ا
پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۴، ۰۳:۱۴ ب.ظ

سیرک دنیا

توی نت سرچ کردم، وسعت سرزمینی غصب شده توسط صهیونیستا، حدودا 57 برابر غزه هست... و دقیقا به لحاظ سرزمینی به هم چسبیده هستن... بعد غزه هم تو محاصره هست...

اون وقت در حدود 20 ماه با تمام توان نظامی شون و تمام حمایت امریکا ریختن سر این سرزمین کوچک... هنوز نتونستن به اهدافشون برسن...

 

بعد امریکا میخواد خودش وارد جنگ با یمن بشه... و مواضع یمن رو یا عملکرد یمن رو تغییر بده...

اونم چه کشوری؟

یمن!!!

 

 

خدایا!!!...

ممنونتیم که به فکر نشاط و شادابی ما هم هستید!!!

 

دنیا نیست که!!!

سیرکه!!!

 

۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۴ ، ۱۵:۱۴
ن. .ا
چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۴، ۱۰:۵۲ ب.ظ

یمن شگفتی ساز خواهد شد

چقدر وجود کشور و تفکری مثل یمنی ها، موجب دلگرمی جبهه ی مقاومته...

و چقدر جای خالیشون حس میشد...

 

و چقدر توی این چند سال پیشرفت تسلیحاتی داشتن!!!

با دستان خالی!!!

توی ماه‌های اخیر شاهد بودیم رهبری عزیز چندین بار نیابتی بودن جبهه ها و گروه های مقاومت رو رد کردن...

حرفی که من خیلی وقت پیش میگفتم و اصلا مزاجم بهم میخورد از اینکه مثلاً بخوام حزب الله رو نیروی نیابتی خودمون بدونم در مقابل اسرائیل...

 

همه توی هندسه ی حق متعال داریم نقش ایفا میکنیم...

باید به سران استکبار گفت:

مکروا و مکرالله...

والله خیرالماکرین.

 

 

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۴ ، ۲۲:۵۲
ن. .ا
شنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۴، ۰۴:۲۷ ب.ظ

ماحصل کل رمضان و شب های قدر من

من توی سالی که گذشت، مخصوصا دو ماه اخیر تحت فشارهای عجیب  غریبی بودم...

شرحش و وصفش حوصله میخواد و انگیزه...

که متاسفانه هیچکدومش رو ندارم...

یعنی انگیزه ام برای نگفتن این مسائل خیلی بیشتره...

حس میگنم نگفتنشون خیلی بیشتر به رشدم کمک میکنه...

مثلا برای اینکه یه مقداری حرفی که میخوام بزنم شفاف تر باشه یه گوشه اش رو میگم:

یکی از دوستام مدیر سالن تولید هست دو سه روز پیش که مشهد بودم تماس گرفت و گفت کارگرا مطالبه مانده حقوقشون رو دارن... گفتم احتمالا تا 20 فروردین طول میکشه...

بهم گفت:

ن. .ا دیره... کارگرن، قبول نمیکنن از من...

جدای از اینکه قبول میکنن یا نه... یکسره جلوی من دارن بهت فحش میدن... من رفیقتم نمیتونم تحمل کنم...

گفتم: چاره ای نیست... بذار فحش بدن، فعلا راهی به پول ندارم...

گفتم: این عصبانیت اینا، فشارهایی هست که از سال 402 تحمل کردن...

سال 402 دو ماه حقوقشون عقب افتاد، یعنی کلا 9 تا حقوق گرفتن... به خاطر سیستم فاسد حسابداری در سال 402...

سال 403 کلا همه شون رو انداختیم بیرون، با تیم جدید کار رو شروع کردیم... و امسال من 12 تا حقوق رو بهشون دادم... فقط این آخری یه مقداری کم اومده و کامل پرداخت نشده...

سال 402 کلا بیمه 4 ماهشون رو رد کرده بودن... اما امسال تمام بیمه هاشون رد شده...

بذار فحش بدن... چاره ای نیست...

حرفم این فحش ها نیست... یا کارهایی که انجام شده و نظمی که دادیم به تولید نیست...

حرف خیلی زیاده... چیزهایی که دیدم و روزهایی که گذروندم خیلی پیرم کرد... 

گفتم پیرم کرد... نگفتم بد بود... یا حتی خوب بود...

اما یک جمله استاد در شب قدر بیست و سوم خیلی حالم رو عوض کرد...



نمیتونم عین اون جمله رو بگم چون حوصله ندارم بازم درگیر ملا لغت بازی های یه تعدادی از بزرگواران بشم اما کلیت جمله که وسط اشک و مناجات پا منبری ها بود این بود:

"از منی که سالیانی اهل روضه بودم... اهل دعا بودم... اهل مناجات و اشک بودم بشنوید:

این فریادها و این استغاثه ها و این اشک ها جرقه ای بیش نیست...

بیش از جرقه کاری براتون نمیرسه...

ببینید چکاره اید!!!

اگر با یک چرخ دستی دارید تو خیابونا دور میزنید و میوه میفروشید یا سبزی میفروشید... پای همون چرخ دستی و فروش میوه و سبزی ات باید دنبال ارتباط بگردی...

این جرقه ها اگر پای اون چرخ دستی تبدیل به شعله نشه، چیزی جز هیاهو نبوده...

 

عزیزان من

از این هیاهو ها چیزی بیرون نمیاد...

ارتباط رو پای چرخ دستی خودتون، موقع فروش میوه و سبزی تون دنبال کنید...



چقدر باید فکر کنم به این حرفها...

حرف استاد خیلی کوتاه تر بود... در حد دو یا سه جمله...

من بسطش دادم تا تکفیرم نکنید...

نه که از تکفیر شدن بترسم... باید جواب شما رو بدم و شرایطش رو ندارم جواب اشکالات اینطوری رو بدم... یه وقت بی ادبی محسوب میشه...

 

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۴ ، ۱۶:۲۷
ن. .ا
شنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۴، ۰۹:۴۱ ب.ظ

اینک شما و وحشت دنیای بی علی

دوست ندارم اول سالی تنذیری صحبت کنم

چون شیعه امیرالمومنین تا علی داره، بن بست و ناامیدی نداره...

اما خب ...

حال انسانها... فراز و نشیب داره...

داشتم فکر میکردم توی این زمانه ی وانفسا، توی این زمانه ای که امتحانات سخت شده، چه سختی ای از همه وحشتناک تره؟...

واقعا بهش فکر میکردم...

قاطع ترین جوابی که بهش رسیدم...

میتونید حدس بزنید چی بوده؟!!!

این میزان دسترسی ( چه مجازی چه رسانه ای و چه حضوری) که الان به انسانهای مومن و الهی داریم، این کمرنگ و کمرنگ تر بشه...

دیگه نوشته هاشون، سخنرانی هاشون و نصایحشون رو در دسترس نداشته باشیم...



این دنیا، حقیقتا برام وحشتناکه...

داشتم به ویدئوی کوتاهم در وضعیت واتساپم فکر میکردم که می‌گفت:

اینک شما و وحشت دنیای بی علی

ما متوجه نیستیم خیلی وقتا حتی انگیزه های حق خواهی و ظلم ستیزی ما به خاطر ارتباطاتی هست که با انسانهای مومن و الهی داریم...

حرارتش رو از کلام و نفس و توجه اونها میگیریم...

 

نمیدونم شما چطور این مطلب رو تصور میکنید... اما من وقتی تصور میکنم که از انسانهای پاک زندگیم منقطع بشم، چه حالی خواهم داشت، واقعا دنیای بدی رو متصور میشم...

 

و این می‌تونه بزرگترین عذاب الهی باشه...

۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۰۴ ، ۲۱:۴۱
ن. .ا
جمعه, ۱۷ اسفند ۱۴۰۳، ۰۱:۰۹ ق.ظ

جوجه های آخر پائیز

چقدر نیمه اول سالم، با نیمه دوم امسالم متفاوت بود...

فصل مشترک هر دو‌نیمه، سختی و فشار و استرس بود... کثرت و کثرت و کثرت...

اما تمایزش:

نیمه اول: کفه محرومیت ها میچربید

نیمه دوم: لذت شمردن جوجه های اخر پائیز رو‌ داشت.

 

امیر عباس چهار سال و نیمه در نیمه اول سال، اونقدر مادرش رو نگران کرده بود بابت کامل حرف نزدنش و کم بودن دایره کلماتش، که سه چهار ماهی هم گفتار درمانی رفت...

اما امیر عباس آخر سال که پنج و نیم سالش هست، هم به راحتی از سد سنجش گذشت، هم چهار قل رو از حفظه، هم چندین سرود از حفظه و با ملودی همون سرود زمزمه میکنه...هم خیلی شیرین زبانه، و هم مورد توجه معلم و مدیر و حتی مستخدم مدرسه شونه... و خیلی کارکتر معلمش برام جالبه چون هر دو سه روزی یه بار خودش پیام میده به خانمم و از توانمندی های امیرعباس به خانمم میگه... اگر واقعا برای همه دانش آموزاش اینطوریه باید مدال معلم نمونه بهش داد...

 

موارد دیگه ای هم بود از محرومیت های اول سال و از گشایش های آخر سال...

باشه برای فرصتی دیگه...

چه خبر از رمضان؟!

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۰۳ ، ۰۱:۰۹
ن. .ا