در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

چهارشنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ۰۸:۲۱ ق.ظ

زمانه ی اتمام حجت

بسم الله الرحمن الرحیم

رب هب لی حکما والحقنی بالصلحین (83)

وجعل لی لسان صدق فی الاخرین (84)

وجعلنی من ورثة جنة النعیم (85)

 

سوره  شعرا



این زمانه انگار زمانه ای نیست که بخوای به استدلال و بیان برای تعیین مسیر انسانها اصالت بدی

انگار خودِ حوادث و شرایط، صف واقعی انسانها رو مشخص میکنه...

و بیان و استدلال تازه اگر درست و سنجیده باشه، بیشترین کارکردش در حکم اتمام حجت هست...

 

و برداشتم اینه که واجب بودن جهاد تبیین، بیشتر از باب اتمام حجت هست نه از باب هدایت کردن افراد...

و اگر برداشتم خطا نباشه، خودم هم کمی نگرانم...

 

یعنی تصورم این نبود یک روز در زمانه و جامعه ای قرار بگیرم که زمانه ی اتمام حجت باشه...

من و شما ممکنه آدم خوبی باشیم، اما تا زمانی که همسرمون هم مراعاتمون رو بکنه...

یا تا زمانی که اوضاع اقتصادیمون بد نباشه...

یا تا زمانی که قرار نباشه از خودمون مایه بذاریم...

 

شرایط و حوادث هست که انسان رو در ورطه های قرار میده که انسان آنچه در باطن داشته و گاهی از خودش هم پنهان بوده، برملا میشه و اون تغییر در مواضع براش اتفاق می افته...

هم خوبی ها و هم بدی ها باید در محک شرایط و حوادث قرار بگیرن...

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۰۳ ، ۰۸:۲۱
ن. .ا
جمعه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ۰۵:۴۹ ب.ظ

رقابت با خدا :))

دیدید یه پسر یا دختر وقتی از کودکیش به مرور رشد میکنه و قد میکشه و رعنا میشه و میرسه به سن ازدواج و کلی هم فضائل و توانمندی به دست اورده، حالا خیلی ها بهش طمع میکنن؟!!! 

 

خدا هم وقتی یکی رو رشد بده و به انواع زیبایی ها آراسته اش کنه، بازم خیلی ها بهش طمع میکنن، اما محاله خدا بذاره این نصیب کسی غیر از خودش بشه...

 

همین قدر خدا اهل عشق بازیه و سرش بابت این مسائل درد میکنه...

قبل از اینکه روی کسی زوم کنید ببینید خدا روش زوم کرده یا نه...

چون از چنگ هر کسی بتونید درش بیارید، از چنگ خدا نمیتونید

:)))

۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۰۳ ، ۱۷:۴۹
ن. .ا
سه شنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۳، ۰۵:۴۲ ق.ظ

از تو کجا گریزم؟!!

داعشی ها نقض اتش بس کردن و شروع به پیش روی کردن

جنگنده های روسی، نیامدن برای تقابل با داعش...

ارتش سوریه هم در خواب بود...

فقط یک سری شجاع مردان ایرانی ماندن در خان طومان و مقاومت کردن...

 

غربت شهدای خان طومان، غربت عجیبی هست...

یه روزایی در محیط کاری، شرایط خان طومان رو تجربه میکردم...

و تنها دلیلم برای مقاومت، ندای قلبم بود... الان پشیمان هم نیستم...

 

اما یکی از همون روزها، سر سجاده به خدای خودم گفتم: "منو" از این جماعت نجات بده... منو از اینها جدا کن...

و البته از این دعای خودم پشیمان شدم...



این روزها گاهی حسم نسبت به خیلی از مردمهای این مرز و بوم همون حال سر سجاده ام هست...

داشتیم برای سال جدید برنامه ریزی میکردیم:

گفتم: با توجه به اینکه در سال آینده به احتمال زیاد وضعیت تامین برق به مراتب بدتر خواهد شد، سه شفیت کار کردن اصلا توجیه نداره...

چون در عمل سه شیفتی، وجود نداره... به صورت میانگین، در بهترین حالت شما به اندازه دو شیفت میتونید تولید کنید...

اما باید پول سه شیفت رو پرداخت کنید...

حداقل برای شما این کار حکم خودکشی رو داره...

تعدیل کنید....

یکی شون پرسید روال قطعی برق در سالی که گذشت در فصل گرما چطور بود؟

گفتم تا زمانی که پزشکیان دست نگرفته بود: دو روز در هفته در برج 4 و 5 در اوج گرما هر روز 16 ساعت برق نداشتیم... مابقی روزها برق بود و ما طبق این برنامه میریختیم...

اما بلافاصله با ورود دولت جدید ما قطعی برق 8 روزه به صورت متوالی رو هم تجربه کردیم در فصل گرما...

 

یکی از این کسانی که صاحب این ثروت و کارخونه هم بود گفت:

این بنده خدا "پزشکیان" که کاره ای نیست... نظام دیگه ضعیف شده و رو به زوال هست...

فراوانی این جمله زیاد شده...

و دقیقا این جمله یا اثر رسانه هست یا اثر غرب گرایی صاحبان این تفکر... یکی از عوامل نزول بلا در جامعه هست...

من همیشه با این نگاه غرب گراها مشکل داشتم:

اگر آدم خودشون سر کار نباشه، تا عملکرد مدیر جزء دولتی هم زیر ذره بین هست تا بزرگش کنن و بگن این دولت این کاره نیست...

از تمسخر و تحقیر گرفته تا تحلیل های ابکی... بازارش داغه

اما وقتی یه غرب گرا سر کار هست، تمام ناکارآمدی ها به پای نظام و رهبری نوشته میشه...

و این نگاه و تفکر، یک نگاه سرطانی و فاسد هست که در صورت فراوانی و استمرار یک جامعه رو مستحق نزول عذاب میکنه...



تنها چیزی که موجب میشه به این دعا فکر نکنم " خدایا منو از این جماعت نجات بده"

اعتقادم به اون نوشته از خانم الف هست که در مورد موضوع یک مقاله علمی نوشته بود: " سلول سرطانی، سلولی هست که ارتباطش با کل رو از دست داده"

و میدونید وقتی "واقعا" سلول سرطانی نباشیم چه عاقبتی در انتظارمونه؟

 

اینو بهش فکر کنید...

من برای شرح اینکه حال کسانی که سلول سرطانی نیستن چه حالی هست، به پهنای فلک باید اشک بریزم تا بتونم یک دقیقه اش رو شرح بدم...

یه جمله بگم در مورد اون حال:

 

وقتی ضربت خورد فرمود: فزت برب الکعبه

 

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۳ ، ۰۵:۴۲
ن. .ا
پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۳، ۰۶:۴۲ ب.ظ

اختیار داری نکنیم

میگه اگر کسی مالی رو (مثلا مقداری گردو) دزدیده باشه... و رفته باشه به یه خوار و بار فروشی فروخته باشه... و من با پول زحمت کشیده خودم رفته باشم اون گردو رو خریده باشم آیا اون مال دزدی روی من هم اثر میذاره؟ در حالی که روحم هم خبر نداره اون گردو دزیده شده هست...

 

گفتم: به لحاظ شرعی خیر... تکلیفی نداری و خریدت حلال هست... اما به لحاظ تکوینی بله... خوردن اون گردو روی تو هم اثر میذاره... ولو اثرش کم باشه...

 

عاقل اندر سفیه نگاهم میکنه و میگه: اگر قرار باشه حرفت درست باشه که این احتمال برای تمام خرید های ما هست و انسانی که بخواد مال طیب و طاهر بخره دچار وسواس میشه... اصلا آیا با عدل خدا سازگار هست؟!!!

 

میگم: خب اگر شما نظام هستی رو دارای درک و شعور بدونی، دچار وسواس نمیشی... مثلا توی خونه ات بد اخلاقی میکنی گاهی... یا گاهی ظلم میکنی... ولی نسبت به لقمه حلال آوردن سر سفره ات حساسی... خب داری خود فریبی میکنی...

کسی که توی خونه اش ظلم میکنه مستحق نیست که لقمه اش تمااااما طیب و طاهر باشه...



براش مثال زدم:

شخصی رفته بود نزد عالِمی دیدنی...

گفت من و دوستانم از روستایی دور شیر گوسفندانمون رو توی ظرفی میریزیم و میاییم به شهر تا بفروشیم... به محض اینکه میرسیم توی شهر این دوستان شیرهاشون رو میفروشن... اما من غالبا تا خود عصر هی این طرف و اون طرف میرم تا شیرم فروش بره...

در حالی که وقتی از روستا می آییم، این دوستان من از کنار چشمه ای که رد میشیم توی شیرشون آب میریزن... اما من این کار رو نمیکنم... ولی اونها راحت تر میفروشن و من جانم به لب میاد تا شیرم فروش بره...

اون عالم دینی بهش گفت: چون پولی که آب توش نکرده باشن کم هست... تو توی شیرت آب نمیریزی و پول بدون آب میخواهی... باید صبر کنی...

اونها آب توی شیر میریزن و پولشون هم آب توشه... این پولا فراوونه...



واقعا چرا ما گاهی اوقات زیاد اختیار داری میکنیم؟!!

اختیار داری زیاد موجب وسواس میشه...

دیدم خانمی میگفت، مادر شدن مقدمات مهمی میخواد و ...

بله میخواد... اما...

باور کنید این اما رو حداقل 7 الی 8 سال دیگه میتونم براش باز کنم...

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۳ ، ۱۸:۴۲
ن. .ا
پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۳، ۰۱:۵۷ ق.ظ

جرم این است

مرا گر خود نبود این بند

بامدادی همچو یادی

دور و لغزان...

میگذشتم از فراز این خاک پست...

جرم این است



شاید ده سال پیش بود

میگفت:

به شما قول میدم، اگر بازار شما درست شد، امام زمان ظهور میکنه...

میخوای جامعه ای رو بشناسی، برو بازارشون..‌

برو توی داد و ستدشون...

الان دارم میفهمم این حرف رو...

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۳ ، ۰۱:۵۷
ن. .ا
يكشنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۳، ۰۷:۴۸ ب.ظ

اثرات وبلاگ

یه نگاه به همین اطراف خودمون در مجازی بندازیم:

اینجا که میرم: بیشتر دغدغه های روزمره میبینم و البته هوشی مطلوب و آدمی خوش ذات... اما با نوسانات زیاد...

اینجا که میرم: انسانی با دغدغه های سالم و روحیات شاعرانه، و گاها با بن بست ها یا موانعی که توی زندگی خیلی هامون هست...

اینجا که میرم: از کوتاه نویسی نویسنده اش لذت میبرم و تحسینش میکنم... اما حس میکنم با خانمی با آرزوهای بلند مواجه شدم...

اینجا که میرم: با دنیایی روبرو میشم که درگیر اندیشه هست و چشم اندازی رو دنبال میکنه که پایداری و عمق و لذت داشته باشه...

اینجا که میرم: با مردی روبرو میشم که نگاهش به دنیای پیرامونش، برام چیزهایی داره که از خوندن مطالبش پشیمون نشم... توصیفشون سخته اما میتونم بگم بدون سانسور مردانه مینویسن...

اینجا که میرم: با دنیایی مواجه میشم که در حال معنا بخشیدن به حیات خودش هست... و تمام فراز و نشیب هایی که طی میکنن، قصه زندگی آدم دوپاست...

اینجا که میرم: انسان دل رحمی رو میبینم که در حال ساختن آینده اش هست و البته ایده ی نوشتن این مطلب رو به ذهنم انداخته...



ایشون که ایده ی نوشتن این مطلب رو به ذهنم انداخته حرف از خاطره بودن وبلاگ زد و منو به این فکر فرو برد که بخش اعظم روح انسان رو توجهاتش داره میسازه...

این وبلاگهایی که آدرس دارم انتخابشون نکردم بلکه به ترتیب از بالای وبلاگم هر کدوم بروز شده بودن به ترتیب لینک دادم و وصفی نوشتم...

این وصفی که نوشتم اثراتی هست که این بزرگواران دارن در من ایجاد میکنن...

توجهات ما...

 

چیزی که داره ما رو میسازه همینه...

توجهی که ذولیخا در روز اول به یوسف داشت... هبوطش داد...

توجهی که در سن بالا به یوسف داشت... عروجش داد...

هر دو تا توجه بود...

 

به چی توجه میکنیم؟!!

چگونه توجه میکنیم؟!!



 

ما مهمان سفره ی توجهات خودمون هستیم...

اینکه حرف از اعتدال زدم برای همین بود...

اعتدال موجب میشه بهترین ثمرات رو داشته باشیم در این فرصت کوتاه...

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۳ ، ۱۹:۴۸
ن. .ا
شنبه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۳، ۰۶:۴۱ ب.ظ

مزرعه ای در آب

نمیدونم به خاطر شغلمه یا چی...

جوری افسارگسیختگی دولت در تامین انرژی، مخصوصا برق، توان تولید رو در کشور گرفته...

همه توی شک و بهت هستن...

نمیدونن سرمایه شون رو بردارن فرار کنن... بمونن... تولید نکنن...

و وقتی هم تولید می افته توی ضرر، تا تولید کننده ها نسبت به آینده به یه جمع بندی واقعی برسن، تا خرخره به صراف و نزول خور بدهکار شدن...

توی صنف ما وحشتناکه بدهی تولید کننده ها به صرافا...

چون سرمایه در گردشش کم یا صفر شده... برای تزریق نقدینگی، آینده فروشی میکنن...

فاجعه هست...

از طرفی ربا داره کمر تولید رو میشکنه...

از اون طرف ناکارآمدی و فشل بودن دولت داره خنجر رو از پشت میزنه به تولید کننده...

و فضایی که من میبینم خیلی از این تولید کننده ها حتی غرصت فرار کردن هم نخواهند داشت...

یکی از بزرگترین بدهکاران، شهر فرش و شهر لوازم خانگی هست...

کسی تو بازار جرات نمیکنه بهش جنس بده...

اگر بده طلبش رو باید روی یخ بنویسه...

.

.

آه...

افسوس که این مزرعه را آب گرفته...

دهقان مصیبت زده را خواب گرفته...

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۳ ، ۱۸:۴۱
ن. .ا
جمعه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۱۱ ق.ظ

محک خوردن عشق ما با امام زمان

معتقدم همون اندازه که عشق های قبل از ازدواج آمیخته با خیال هست و از واقعیت عشق فاصله داره...

همون اندازه که طبق فرمایش امام باقر علیه سلام خدایی که در ذهن تصور میکنید خدای شما نیست بلکه مخلوق شماست...

دقیقا به همین اندازه و به همین موازات نرد عشق هایی که برای امام زمان میبازند غیر واقعی و آمیخته با خیال هست...

خود فریبی هست و تخدیر هست...

چرا؟!!!

چگونه عشق خودمون با امام زمان رو از خیال، به واقعیت تبدیل کنیم؟!!!

نسبت خودمون رو با رهبر انقلاب مشخص کنیم...

حقیقت عشق ما با امام زمان، دقیقا در این نقطه محک میخوره...



روز ۲۲ بهمن شیرینی پخش میکرد، گفتم پیروزی انقلاب مبارک باشه...

میگه بابت این شیرینی ندادم... بابت تولد حضرت علی اکبره...

 

حالم بد شد از دینش...

دینی وهمی و خیالی و غیر واقعی

۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱ ۲۶ بهمن ۰۳ ، ۱۰:۱۱
ن. .ا
شنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۴۱ ق.ظ

تعادل

تنهایی برای انسان آزار دهنده نیست...

اون چیزی که انسان ها رو آزار میده بهم خوردن تعادلشون هست...

وقتی تعادل بهم خورد، غالبا برای حال بد خودشون دنبال مقصر میگردن، گاهی تنهایی گاهی اشتباهات همسر، گاهی نامردی ها، گاهی فشارهای اجتماعی...

 

یکی از دقیق ترین تعاریفی که برای صاحبان عصمت شنیدم این بود:

«اعدل امزجه»

یعنی متعادل ترین مزاج رو دارن...

همه جا پای تعادل در میان است...



لعنت به شما که کلمات رو هم بی ابرو کردید... با کلمه ی اعتدال یاد دولت روحانی افتادم...

در دولت دوازدهم برق بدون اعلام زمانی و به صورت افسار گسیخته در مناطق مسکونی و صنعتی میرفت...

در دولت سیزدهم نظم پیدا کرد و زمانبندی شده فقط در مناطق صنعتی قطعی داشتیم

در دولت چهاردم کلا از روز تحویل دولت قطعی افسار گسیخته شروع شد...

مسکونی، صنعتی، تابستون ، زمستون. شب . روز، 

البته خدائیش دولت چهاردهم ترکیبی از دو دولت قبله

هم قطعی برنامه ریزی شده داره هم سورپرایزی داره...

قطعا ناترازی داریم، بی انصاف نباشیم، اما بر اساس همون اصل انصاف ضعف در مدیریت رو هم باید دید...

در مورد مذارکرات هم به نظرم فعلا بهتره نظاره گر باشم

 

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۳ ، ۰۹:۴۱
ن. .ا
دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۰۸:۰۵ ق.ظ

آگاهی یا حوادث... کدام تعیین کننده تر هستن؟

خدا در زندگی هر کسی اول تبیین میکنن...

مهم ترین راه برای تبیین آگاهی افراد هست...

یعنی خدا به روش های مختلف آگاهی افراد رو بالاتر میبرن...

اما هدف از این افزایش آگاهی چیه؟ (این خیلی جای بحث داره... فقط میدونم مسئله به این سادگی نیست که ماها فکر میکنیم... که مثلا آگاه میشیم که به سمت خوبی بریم یا از بدی دوری کنیم)

 

مرحله ی دوم و اصلی، اتمام حجت و برانگیختن درون هاست...

این مرحله، جدی ترین مرحله ی زندگی هر انسانه...

 

اینجا دیگه مسئله تبیین و آگاهی ها تاثیر چندانی نداره...

و وقتی توی این مرحله از زندگی قرار بگیریم با گوشت و پوست و استخوان لمس میکنم خدا جهنمی رو به جهنم نمیندازه... بلکه جهنمی ، جهنم رو اختیار میکنه...

و بهشتی بهشت رو اختیار میکنه...

 

مرحله ی اتمام حجت و برانگیخته شدن درون هر انسانی، با حوادث و شرایط زندگی هر انسانی رخ میده

حالا اهمیت دعای عاقبت بخیری رو متوجه میشم...

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۳ ، ۰۸:۰۵
ن. .ا