روایت تدریج_2
چهار تا بچه داره و هر چهار بچه ازدواج کردن... اولیش حدود 12 سال پیش و آخریش هم بیش از سه ساله...
فوق العاده ثروتمندن... بچه ها هر کدوم حداقل یه ماشین در حد مازراتی دارن... و یه خونه بالای تهران...
بچه هاش هم واقعا و انصافا بچه های اهلی هستن... مودب... با فرهنگ... مدیر... با وجدان...
کمتر پیش میاد یه ثروتمند اینطوری تمام بچه هاش هنجارمند و اهل خانواده و با وجدان بشن... حتی اهل خمس... کمکهای میلیاردی به کمیته امداد...
اما این آقا توی یه موضوع هر از گاهی منو به تمسخر میگیره... و کاملا حس میکنم تمسخرش از روی حسادتش هست و برای اینکه منم حسادتش رو بیشتر تحریک نکنم گاهی منم به شوخی میگیرم و گاهی زود بحث رو عوض میمیکنم و فرار میکنم...
عجیبه که من توی اکثر چیزهایی که برای اینها مهمه هیچ برتری ای نسبت به بچه هاش ندارم... بلکه حتی قابل مقایسه هم نیستم... مثلا تیبا 2 سال 95 من قابل مقایسه هست با مازراتی؟
یا خونه ی اجاره ای تو کوچه بن بست و باریک من قابل مقایسه هست با پنت هاوس تو کامرانیه؟
حتی نوع ارتباط برقرار کردن اونها هم کلی آداب داره... ولی من بیشتر به پائین شهری ها میخورم...
اما به وضوح اون حسادت رو حس میکنم... چرا؟!!
میدونید بابت چی منو به تمسخر میگیره و تمسخرش هم از روی حسادتش هست؟
من سه تا بچه دارم و این آقا هیچ نوه ای ندارن... با وجود اینکه 4 تا بچه هاش سالهاست ازدواج کردن...
چی شده که این بچه های به هنجار و مودب و عاقل و مدیر و با وجدان، بچه نمیارن؟
به مرور این اتفاق افتاد...
یواش یواش...
مطمئن باشید اگر به دنیا بیارن اونقدر خدمتکار دارن که دیگه هیچ زحمتی بابت بچه نکشن و فقط وقتایی که بچه آرومه باهاش بازی کنن و لذتش رو ببرن... نه شیردهی با خودشونه نه تر و خشک کردن و نه غذا دادن و نه هیچ چیز دیگه...
مشکل همون نه ماه هست...
اون سخته... و اساسا چرا باید این سختی رو تحمل کنن؟...
مطمئن باشید اگر اینجا هم با خودشون کنار بیان که با رحم اجاره ای فرزند دار بشن اونا هم صاحب نوه میشن... اما خب اصالتشون اجازه ی همچین کاری رو نمیده...
دوستان خودشون هم فکر نمیکردن یه روز اینجوری کیش و مات بشن...
نمی تونن...
دلشون میخواد اما نمیتونن...
لذا مثل منی مورد حسد واقع میشم...
منِ مستاجرِ تیبا سوارِ برند نپوشِ وسطِ کارگرا...
چون دلشون میخواد اما نمی تونن...
کی باهاشون این کار رو کرد؟!!
تدریج...
تدریج این بلا رو سر بچه ها و این خانواده آورد...
خدمتکار داشتن مگه اشکال داره؟
ولله نه...
اما پیوست تدریج داره...
برند پوشیدن مگه اشکال داره؟
اگر از مال حلال باشه ولله نه...
اما پیوست تدریجش رو ببینید...
سفرهای لاکچری به ایتالیا و اسپانیا رفتن مگه اشکال داره
اگر با مال حلال باشه ولله نه...
اما پیوست تدریجش رو هم ببینید...
تدریج با انسان چکار میکنه؟
آیا اینها نباید از ثروتشون استفاده میکردن؟
اونم ثروت حلال...
اونم آدمایی که انصافا کمک هم میکردن به دیگران...
حتی اهل خمس و زکات هم هستن...
این رفاه به تدریج باهاشون چکار کرد که امروز به مثل منی حسادت میکنن؟
به سوالات این مطلب فکر کنید...
من فعلا تدریج در عرصه ی زندگی شخصی رو مطرح کردم... در عرصه ی اجتماعی که خیلی مهلک تر هست و مثال هم خواهم زد...
در عرصه زندگی شخصی اینها رو داره میبره به سمت انقراض نسل....
و با همه ی دارائی شون و تمام خوبی هاشون، رذیله ی بدی که بدترین رذائل هست رو انداخته به جانشون (حسادت)
به سولات این مطلب فکر کنید
این پست به زودی رمز دار میشه... همون رمز قبلی